سی حکم شرعی برای ولادت فرزند از رسالۀ عملیۀ شیخ بهایی ره
مطالبی که پیش روی شما خوانندگان عزیز قرار دارد،برگرفته شده از رسالۀ عملیۀ یکى از مجتهدان بنام مذهب شیعه مىباشد که در اوائل قرن یازدهم به پیشنهاد «شاه عبّاس صفوى » نگاشته شده است. شیخ بهاء الدین محمّد «شیخ بهائى» متولّد ۹۵۳، متوفّاى ۱۰۳۱ یکى از چهرههاى درخشان و ماندگار عالم اسلام که علاوه بر فقه و سائر علوم اسلامى در بسیارى از علوم و فنون زمان خود صاحب نظر بود، در عین زهد و بىاعتنائى به زخارف مادّى و اهتمام به ارزشهاى معنوى، در عرصۀ امور سیاسى و اجتماعى احساس مسئولیّت نموده، و مصلحت را در آن دید که در دستگاه حکومتى صفویّه- که با شعار اسلام و تشیّع و اجراى عدالت و ادارۀ امور جامعه بر اساس قوانین و مقرّرات اسلامى تشکّل یافته بود- نقشى داشته باشد و از این راه بتواند به میثاقى که خداوند از عالمان دینى گرفته است جامۀ عمل بپوشاند.مؤلّف عالیقدر این کتاب پس از بررسى مسائل مذهبى مورد نیاز عموم مردم مسلمان تصمیم مىگیرد این کتاب را در بیست باب تنظیم نماید، که پس از نگاشتن پنج باب آن منادى حقّ را لبّیک گفته و به دیار باقى مىشتابد، سلام و درود خداوندى بر روان پاکش باد.پس ازرحلت شیخ بىبدیل؛ از طرف شاهِ صفوى به یکى از شاگردان فاضل وى، فقیه گرانمایه مرحوم ملّا محمّد، معروف به «نظام الدین ساوهاى قدس سره» پیشنهاد اتمام پانزده باب باقیمانده مىشود، و آن عالم جلیل القدر همّت گماشته و با الگو قرار دادن سبک و سیاق استاد فقید خود ابواب باقیماندۀ کتاب را به اتمام مىرساند.
مطالب بصورت ادبیات همان زمان نوشته شده است. توضیحات محشین داخل [] و توضحات ما در پی نوشت است.
احکام شرعی ولادت
بدانکه سى امر به ولادت فرزند تعلّق دارد: دو امر واجب، و بیست و دو امر سنّت، و شش امر مکروه.
امّا دو امر واجب:
اوّل: مدد دادنزنان یا شوهردروقت زاییدن زن [هرگاه محتاج به مدد باشد. (یزدى)] و اگر زنان متعذّر باشند مردان محرم مدد دهند، و اگر وجود مردان محرم نیز متعذّر باشد غیر ایشان از خویشان مدد کنند.
دوم: ختنه کردن فرزند بعد از بالغ شدن او.
و امّا بیست و دو امر سنّت:
اوّل: غسل دادن [و بعضى آن را واجب دانستهاند. (نخجوانى، یزدى). ] مولود در وقت ولادت او.
دوم: اذان در گوش راست او گفتن و اقامت در گوش چپ [پیش از آنکه ناف او را ببرند. (یزدى)] او، چه از حضرت امام بهحقّ ناطق امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که: مکروهى [در اکثر نسخهها: گناهى.] بعد از آن به طفل نمىرسد، و از ترس مرض امّ صبیان محفوظ مىماند، و شیطان بر او دست نمىیابد.[۱]
سوم: خاک کربلا على ساکنها التّحیّه والثّنا بهکام طفل مالیدن، و اگر خاک کربلا نباشد از آب دجلۀ فرات، و اگر آن نیز نباشد آب شیرین، و اگر آن نیز نباشد خرما یا عسل در آب ریختن تا شیرین شود و بهکام او مالیدن. و همچنین سنّت است که خرما را بخایند وبهکام طفل بمالند.
چهارم: تراشیدن موى سر طفل در روز هفتم از ولادت.
پنجم: تصدّق کردن به وزن موى سر او طلا یا نقره.
ششم: نام گذاشتن برآن طفل روز هفتم [و در بعضى اخبار است که پیش از ولادت نام گذارند به اسماء مشترکه ما بین ذکور و اناث. (نخجوانى، یزدى)] و بهترین نامها آن است که در او بندگى خداى تعالى باشد چون عبداللّٰه اگر پسر باشد و بعد از آن بهتر آن است که [۲] محمّد یا احمد یا على یا حسن یا حسین یا جعفر یا طالب نام طفل کند و اگر دختر باشد فاطمه نام کنند، چه در حدیث آمده که: مفلسى (فقری) به خانۀ داخل نمىشود که در آن نام محمّد واحمد و على و حسن و حسین و جعفر و طالب و عبداللّٰه و فاطمه باشد[۳].
هفتم: کنیت و لقب برطفل گذاشتن.
هشتم: ختنه کردن طفل در روز هفتم از ولادت او. [مستحبّ است که روز هفتم تولّد طفل او را ولىّ طفل ختنه نماید و هرگاه نکرد و ماند تا زمان بلوغ بر خود طفل بالغ واجب است که خود ختنه کند. (دهکردى)]
نهم: سوراخ کردن گوش راست طفل را در پایین، و گوش چپ را در بالا.
دهم: عقیقه کردن [و بعضى عقیقه کردن را واجب دانستهاند، چون در اخبار وارد شده است العقیقه واجبه. (نخجوانى، یزدى)] جهت طفل در روز هفتم یعنى گوسفند یا شتر کشتن و دادن قیمت آن مجزى نیست، و اگر طفل پیش از پیشین در روز هفتم از ولادت بمیرد عقیقه او ساقط مىشود.
یازدهم آنکه: گوسفند یا شترى [یا گاو. (یزدى)] که بهواسطۀ عقیقۀ طفل مىکشد باید که اگر فرزند پسر باشد گوسفند و شتر نر بکشد و اگر دختر باشد ماده.
دوازدهم آنکه: مىباید که در آن گوسفند صفتهایى که در گوسفند قربانى شرط است باشد، یعنى شاخ اندرونى شکسته و کور و لنگ و لاغر نباشد.
سیزدهم آنکه: چهار یک [ظاهراً تخییر است. (دهکردى) و در بعضی از اخبار است که ران و ورک را به او بدهند و در بعض اخبار است که ثلث آن را بدهند. (نخجوانى، یزدى)] آن گوسفند یا شتر را به زنى که طفل را زایانیده باشد دهند، و اگر آن زن نباشد به مادر طفل دهند که تصدّق [و شرط نیست در مورد تصدّق فقیر بودن. (نخجوانى)] کند.
چهاردهم آنکه: گوشت آن را بپزند یا از آن طعامى سازند و به درویشان[۴] دهند، و اقلّ آن ده درویش را طعام دادن است.
پانزدهم آنکه: عقیقه کردن و موى سر تراشیدن در یک مکان واقع شود، و عقیقه بعد از تراشیدن موى سر باشد.
شانزدهم آنکه: در وقت کشتن گوسفند این دعاى منقول را بخواند: «بِسْمِ اللّٰهِ وَبِاللّٰهِ أَللّهمَّ هِذِهَ عَقیقَهٌ عَنْ فُلانٍ لَحْمُها بِلَحْمِهِ وَدَمُها بِدَمِهِ وَعَظْمُها بِعَظْمِهِ، اللّهمَّ اجْعَلْهُ وَقاءً لِآلِ محمّدٍ صلى الله علیه و آله و سلم»[۵]. و در روایت دیگر از حضرت صادق علیه السلام وارد شده که در وقت ذبح و نحر بگوید: «یٰا قَوْم انٖىْ برٖىْءٌ مِمّٰا تُشْرِکُوْن، انٖیْ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذٖىْ فَطَرَ السَّمٰوٰاتِ وَالْارْضَ حَنٖیْفًا مُسْلِمًا وَمٰا ا نَا مِنَ الْمُشْرِکٖیْنَ، انَّ صَلٰواتٖىْ وَنُسُکٖىْ وَمَحْیٰاىَ وَمَمٰاتٖىْ للّٰهِ رَبِّالْعٰالَمٖیْنَ لٰا شَرٖیْکَ لَهُ وَبِذٰلِکَ امِرْتُ وَ انَا مِنَ الْمُسْلِمٖیْنَ، اللّٰهُمَّ مِنْکَ وَلَکَ، بِسْمِ اللّٰهِ وَاللّٰهُاکْبَرْ»[۶] آنگاه نام طفل را ببرد و گوسفند را ذبح کند.
هفدهم: آنکه اعضاى آن گوسفند یا شتر را از هم جدا کنند، چه شکستن استخوانهاى آن مکروه است.
هجدهم: عقیقه کردن طفل بعد از بالغ شدن به جهت خود اگر داند که پدر عقیقۀ او نکرده است. [یا نداند که عقیقه کرده یا نه. (نخجوانى)]
نوزدهم: مبارکباد گفتن کسى را که فرزندى بهم رسیده باشد براى او.
بیستم: خوردن بِهْ زن حامله را، چه در حدیث آمده که: هر زن حاملهاى که بِه بخورد طفل او خوبروى و خوش طبع باشد[۷].
) بیست و یکم: خرما خوردن زن حامله در وقت دیدن نفاس، چه از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که: فرزند او در این حالت از حکما گردد [۸] و در بعضى احادیث وارد شده که: اگر رطب خورد فرزند او حکیم شود[۹].
) بیست و دوم: پیچیدن طفل به خرقۀ سفید.
و امّا آن شش امر مکروه:
اوّل: کنیت کردن ابوالقاسم طفلى را که نام او محمّد کرده باشند، و بعضى از مجتهدین این را حرام مىدانند.[۱۰]
دوم: نام طفل را حکیم یا خالد یا حارث یا ضرار یا مالک کردن.
سوم: کنیت طفل را ابوحکیم یا ابومالک یا ابوعیسى کردن.
چهارم: موى سر طفل را اندکى تراشیدن و اندکى گذاشتن.
پنجم: از گوشت عقیقه پدر و مادر و جماعتى که عیال ایشان باشند خوردن.
ششم: استخوانگوسفند یا شتر عقیقه را شکستن، بلکه اعضاى آنرا جدا نباید کرد.
منبع:
عاملى، بهاء الدین، محمد بن حسین (شیخ بهایی)و ساوجى، نظام بن حسین، جامع عباسى و تکمیل آن (محشّٰى، ط – جدید)، در یک جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم – ایران، اول، ۱۴۲۹ ه ق. ص: ۶۹۲تا ص: ۶۹۶.
[۱] . کافى ۶: ۲۳، حدیث ۱ و ۲ و ۶٫ وسائل ۲۱: ۴۰۵ و ۴۰۶، حدیث ۱ و ۲ و ۳٫
[۲] . این مقدار در بعضى از نسخهها نیست.
[۳] . کافى ۶: ۱۹، حدیث ۸٫ وسائل ۲۱: ۳۹۶، حدیث ۱٫
[۴] . منظور فقرای شیعه است. شهید ثانی فقر را شرط نمی داند و شیعه بودن را کافی می داند.
[۵] . کافى ۶: ۳۰، حدیث ۱٫ وسائل ۲۱: ۴۲۶، حدیث ۱٫
[۶] . کافى ۶: ۳۱، حدیث ۴٫ وسائل ۲۱: ۴۲۶، حدیث ۲٫
[۷] . کافى ۶: ۲۲، حدیث ۱٫ وسائل ۲۱: ۴۰۲، حدیث ۱٫
[۸] . کافى ۶: ۲۲، حدیث ۳٫ وسائل ۲۱: ۴۰۳، حدیث ۳٫
[۹] . کافى ۶: ۲۲، حدیث ۴٫ وسائل ۲۱: ۴۰۲ و ۴۰۳، حدیث ۱٫
[۱۰] . ابن حمزه، وسیله: ۳۱۵٫