طوفان کربلا/ شعر کودکانه در مورد کربلا
دیروز کوچهی ما
انگار کربلا بود
قلب تمام مردم
با درد آشنا بود
***
دیدم علی اصغر
بر روی دست باباست
با گوش خود شنیدم:
دیگر حسین(ع) تنهاست
***
از دور آتش و دود
در خیمه دیده میشد
فریاد کودکان هم
دایم شنیده میشد
***
مشک بدون آبی
عباس بر دهان داشت
با آن لبان بسته
صد حرف بر زبان داشت
***
آن ” تعزیه” شبیه
طوفان کربلا بود
این صحنهها برایم
بسیار آشنا بود
سعید عسکری